چرا ما آینده پژوهی نداریم؟

جواب این سوال که ” چرا ما آینده پژوهی نداریم ؟ ” به مسائل مختلفی بر می گردد که در این نوشته خودمانی می خواهم به آن پاسخ دهم. البته نحوه نوشتن سوال به اینگونه  شاید درست نباشد اما از این جهت که می خواستم عنوان مختصر باشد اینطور نوشتم.

اجازه بدهید ابتدا خیلی صریح و خلاصه بگویم که بسیاری از ما اصلاً به برنامه ریزی اعتقادی نداریم. این یک واقعیت است هر چند تلخ. ما به کار و تلاش تا رسیدن به هدف هم اعتقادی  واقعی نداریم. در نتیجه اصلاً آینده پژوهی یک کار عبث و همچنین روی اعصاب هست که باعث میشود که حال نداشته مان بهم بخورد.

البته که در همه جا استثنا هم وجود دارد. کسانی هستند که برنامه دارند و طبق برنامه هم پیش می روند و این استثناها شامل کسانی نمی شود که ادعایه برنامه ریزی کردن دارند.

اما در ادامه می خواهم چند دلیل برای این نوع رفتار خودمان پیدا کنم. خب همینطور که مسلم است این چند خط همینطور دلی نوشته شده است و هیچ ادعایی مبنی بر اینکه تمام گفته ها در آن درست است ندارم و آسیب شناسی علمی، جامعه شناسانه و روانشناسانه هم نمی کند. من هم بدون برنامه ریزی (مثل همه بی برنامگان) و چون در حال و مود الانم بوده این مطلب رو می نویسم. (قبلاً هم مطلبی با همین موضوع نوشته ام اگر دوست داشتید از  اینجا  می توانید بخوانید.)

شم و شهود ما

ما دارای شم و شهود قوی ای هستیم. ما نیازی به برنامه ریزی نداریم چون هر موقع حس ششم یا بالاتر به ما بگوید چکار کنیم همان کار بهترین کار است. در نتیجه برنامه ریزی نیازی نیست و اگر هم باشد اولویت ما عمل به  تصمیمات با منبع شم و شهود و احساسات آنی است که ارزشش نزد ما بسیار بالاتر از برنامه از پیش تعیین شده و از پیش فکر شده است.

منکر استفاده از شم و شهود نیستم اما اینکه در یک کار تصمیمات اکثراً بر این اساس باشد می شود اینی که الان هستیم. برنامه می تواند بر اساس آنچیزی که احساس می کنیم درست است و شم و شهود ما می گوید دوباره درباره اش مطالعه و تحقیق و در نهایت بروز رسانی و آپدیت شود.

گذشته گرایی ما

فرهنگ ما ارزش زیادی به گذشته می دهد و برای حال و آینده برنامه درستی ندارد. اما در کل ما نه بلدیم از تجربیات گذشته استفاده کنیم و نه از حال لذت ببریم و نه برای آینده برنامه ای داریم.

ما در غم و اندوه گذشته غرق  می شویم و با افسردگی، نگاه مظلومانه و منِ قربانی به گذشته می نگریم. در لحظه اکنون بودن را با بی خیالی و بی توجه بودن به حال و دیوانگی اشتباه گرفته ایم.  در آینده با رویاپردازی ها و خیال پردازی های دور دراز و کودکانه سیر می کنیم و همه اینها در جهت مفلوک و مستهلک کردن ما قرار دارند.

نگاه تحقیر آمیز به خود

خیلی از ماها از عدم وجود عزت نفس رنج می بریم. در بسیاری از  ابعاد زندگی این قضیه مشکلات جدی ایجاد می کند. اما در آینده پژوهی چه مشکلی ایجاد می کند؟ اینکه ما خود را اصلاً لایق داشتن آینده نمی دانیم که بخواهیم برای آن طرح یا برنامه ای داشته باشیم.

ما ابتدا باید خودمان را دوست داشته باشیم تا بتوانیم آینده ای هم برای خودمان متصور باشیم. برای همین است که اگر یک تصویر آینده نگارانه از همین تهران یا مشهد خودمان هم داشته باشیم، نگاه ما به آن غریب است. چون ما لیاقت داشتن آینده را نداریم چه آرمانشهر چه ویرانشهر. گرچه با داشتن این نگاه احتمال زیادی دارد که آینده مان به همان ویرانشهر ختم شود.

در ادامه مطلب بالا ما از عدم اعتماد بنفس هم رنج میبریم. اصلاً مگر ممکن است که بتوانیم کاری متفاوت از امروز انجام دهیم. مگر ممکن است فردی متفاوت از امروز باشم. مگر امکان دارد که شهری داشته باشیم در آینده با تمام مولفه های یک آرمانشهر پیشرفته (به قول معروف اینها همش مال خارجی هاس) همه اینها موجب میشود که افق دید برنامه ریز، هنرمند، مدیر، سیاستمدار و …. در اینجا یعنی ایران از یک حدی فراتر نرود.

ما آینده های داخل فیلم های غربی را پذیرفته ایم و بسیار جذاب می بینیم اما خودمان یک فیلم در این باره نداریم. ( اگر البته تهران 1500 را فیلم آینده نگارانه حساب نکنیم که به نظرم بهتر است اینکار را نکنیم.)

خلاقیت کشی

کلاً خلاقیت در جمع ما ایرانی ها موضوع مذمومی است. خلاقیت و نوآوری یعنی پس زدن گذشته، بزرگان، دادن راه حلی غیر از آنچیزی که تا کنون انجام می شده و وجود داشته است. در بسیاری از کارهایمان این عدم خلاقیت موج میزند و طبق روال سابق کجدار و مریض پیش می رود. اما آینده پژوهی بدون خلاقیت هیچ ندارد، همین. درباره خلاقیت زیاد شنیده اید و زیاد گفته اند و ارتباط آن با آینده پژوهی هم به نظرم کاملاً مشخص است.

خود بزرگ بینی ما

عدم وجود عزت نفس منجر به رفتار های خود بزرگ بینانه می شود که در نتیجه باعث می شود کلاً در کارهای مشارکتی نتوانیم نتیجه درستی بگیریم. یکی از رویکرد های ویژه و مهم آینده پژوهی، مشارکت همه آحاد مجموعه در برنامه آینده پژوهانه است. اگر خود بزرگ بینی ها اجازه دهد می توانیم با مشارکت همدیگر یک برنامه آینده پژوهی را طراحی و مهمتر از آن اجرا کنیم. اما این صفت ما باعث می شود که اگر هم بتوانیم از مرحله طراحی عبور کنیم در مرحله اجرا کاملاً مثل یک اسب نجیب در گل گیر کنیم. مشکلی که گریبانگیر اکثر برنامه ها و چشم انداز های بلند مدت ما شده است همین خودبزرگ بینی بعضی از ماهاست.

در تمام موارد بالا خودم را از جمع جدا نمی دانم و این مشکلات در من هم وجود دارد. دوست دارم در مطلب دیگری نکات دیگری که به ذهنم می رسد را بیان کنم. چون این مطالب به خودم کمک بسیاری می کند که بتوانم با دیدی شفاف تر برنامه ریزی و تحقیقات آینده پژوهانه انجام بدهم. برای همین احتمالاً این نوشته را ادامه می دهم. 

از شما دوست عزیز که بعد از خواندن این مطلب نظرتان را با من در میان می گذارید ممنونم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *