یه بیژن معمولی

دیروز ایستادم جلویه آینه . خودم رو دقیق تر نگاه کردم. بعد صورتم رو به آینه نزدیک تر کردم و سعی کردم به جزئیات صورتم با دقت بیشتری نگاه کنم. پوست ، مو ، چونه ، چشم ، دماغ . هر چی بیشتر نگاه میکردم نا فرمی بیشتری میدیدم. خوب به عنبیه چشمم خیره شدم . سطح داخلش مثل سطح درب و داغون سیاره مریخ بود که یه حفره آتشفشانی خاموش وسطش باشه. رنگش هم قهوه ای روشن. خیلی معمولی بود. من خیلی معمولی بودم . یه بیژن معمولی . بیشتر به خودم فکر کردم. من خیلی معمولیم.

به دور و برم نگاه کردم . خیلی از آدم ها مثل من معمولین. اما خیلی وقت بود به خودم نگاه نکرده بودم که متوجه بشم منم مثل آدم های اطرافم معمولیم. آخه آدما فکر کنم واسه خودشون خاصن و توی افکارشون قهرمان ، نقش اول و خاص ترین فرد قصه زندگی خودشونن. اما من فهمیدم هیچ چیز خاصی ندارم. حرف هایه معمولی ، قیافه معمولی ( با ارفاق به خودم) ، پول معمولی ( اونم با ارفاق به خودم) ، سبک زندگی معمولی  و خیلی چیزهای معمولی دیگه.

خیلی مهمه آدم خاص باشه.آدم دوست داره خاص باشه. حداقل برای برند شخصی خود آدم خوبه که یه چیز خاصی داشته باشه. در ظاهر نباید خیلی متفاوت بود که تویه ذوق بزنه اما مقداری متمایز بودن خوبه. ( که اون هم با شرایط افراد فرق میکنه مثلاً تفاوت یه کارآفرین با یه راک استار).

اما من از همون اول میخواستم خیلی معمولی باشم. از جلب توجه مخصوصاً از نوع ظاهریش همیشه گریزان بودم. هیچ دفاعی هم ازش نمیکنم . این راه و روش من بوده تا حالا . خب اینطوری شد که از لحاظ ظاهری و حتی چیزهایه دیگه خاص نشدم. اما سعی کردم فکرم رو خاص کنم و هنوز دارم تلاش میکنم. اینکه فکر و تفکر منحصر به فرد خودم رو داشته باشم. البته نحوه فکر کردنم هم وامدار افراد و متفکران زیادیه که یا اثراتشون و مطالعه کردم یا گوش کردم یا کسانی که دور و برم هستن اما سعی خودم رو میکنم که رویه خودم رو داشته باشم و تفکر انتقادی رو در خودم تقویت کنم. خب من معمولی هم بعضی وقتا فکرایه خاصی به ذهنم میرسه اما متاسفانه چون عملم معمولیه کار خاصی صورت نمیگیره. این خیلی مهمه که بدونم که اگر معمولی هستم لزوماً خروجی معمولی نباید داشته باشم.

همیشه آدم های خاص رو میبینم که کارها ، عملکردها ، اثرات خاصی دارن. اما آدمهای معمولی چی ؟ خب یکی از فرق های آدم با موجودات دیگه و ماشین ها همینه که اگر معمولی بود حتماً هم نباید خروجی معمولی داشته باشه. من میتونم یه آدم معمولی باشم با تیپ و هیکل معمولی اما کارهای خاصی بکنم. خب شاید خودم جلب توجه نکنم اما اگر کارم به اندازه کافی منحصر به فرد و خلاقانه باشه توجه بقیه رو به خودش جلب کنه.

خلاقیت کلید انجام کارهای خاصه. خلاقیت همون نیرویه ماورایی هستش که میتونه از شمایه معمولی یه انسان والا و برتر بسازه. من با تفکر خلاق خودم میتونم یک آدم معمولی در یک موقعیت معمولی رو به یه انسان خیلی خاص در یک موقعیت خیلی خاص تبدیل کنم. افرادی که ما به با نگاه خاصی به اونها نگاه میکنیم و برایه ما یجورایی منبع الهام یا خیلی مهم هستند بدون خلاقیت معمولی بودن اما با تلاش و تفکر خلاقانه  با کمی هم چاشنی شانس که اون هم به میزان تلاش ارتباط مستقیم داره تونستن خاص بشن.

آره من و شما شاید در ظاهر خیلی معمولی باشیم اما به صورت بلقوه میتونیم خیلی خاص و منحصر به فرد عمل کنیم. فقط باید خروجی خودمون رو خاص کنیم. اگر هم نمی تونین خلاقیت به خرج بدین اصلاً خودتون رو سرزنش نکنین ، الان که دارم فکر میکنم همین عنبیه چشم من مثل اثر انگشتم تو دنیا خیلی خاص و منحصر بفرده. پس اصلاً جایه نگرانی نیست. من یه بیژن خاصم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *