قفسه کتاب های خوانده نشده – بخش دوم

در نوشته قبلی درباره دو گروه از افرادی که در قفسه کتابخانه خودشون کتابهای خوانده نشده دارن نوشتم و چند توصیه و دلیل آوردم که افرادی که کتاب میخرن و نمیخونن چرا باید این کار و بکنن. اما در ادامه نوشته قبل چند نکته با ربط و بی ربط دیگه رو میخام بگم که برای گروه اول کاربرد داره . گروهی که کتاب میخرن و میخونن( اما با تاخیر ).

آلوین تافلر آینده پژوه فقید در کتاب ثروت انقلابی جمله ای داره که خیلی دوستش دارم :

” امروزه برای تصمیم گیری مناسب آنقدر اطلاعات مورد نیاز است که باهوشترین مردم آن دسته ای هستند که میدانند چه نمیدانند.”

وقتی فردی روحیه جستجوگری قوی داشته باشه در مواجهه با مسائل به دنبال منابع حل مسأله میگرده . در اینجا دونستن آنچه که نمیدونیم و ترکیب اون با روحیه جستجوگری ما رو در تشخیص درست صورت مسئله و یافتن جواب مناسب یاری میکنه.

ابن یمین بسیار زیبا این مفهوم رو به زبان شعر بیان کرده :

آنکس که نداند و بداند که نداند

لنگان خرک خویش به مقصد برساند

آنکس که نداند و بخواهد که بداند

جان و تن خود ز جهالت برهاند

در واقع اون چیزی که ابن یمین میگه سیر در فضای آگاهی هستش ، اما میشه با کمی اغماض اون رو به مسائل مورد بحث خودمون پیوند بدیم.

احتمالاً براتون پیش اومده که به دنبال مسأله ای که برای خودتون هم مقداری مبهم بوده در گوگل جستجو کردین و بسیاری از نکات ، موضوعات و حتی مسائل جدیدتر پیدا کردین که با فضایه کاملاً جدیدی روبرو شدین که در حالی که کاملاً با موضوع مورد جستجوی شما ربط داره اما شما هیچ اطلاعی از اونها ندارین. علومی که متوجه میشین که چیزی دربارشون نمیدونین.

برای خودم خیلی خیلی اتفاق افتاده برای تحقیق و خرید کتاب حول و حوش موضوعی که اطلاعات کمی دربارش داشتم به کتابفروشی و کتابخونه مراجعه کردم و در اونجا با عناوین بسیاری روبرو شدم که در اون زمان به اونها احتیاجی نداشتم اما احتمال این و میدادم که در آینده ای نزدیک نیازمندشون بشم. در چنین موقعیتی اگر توان داشته باشم حتماً کتاب رو خریداری میکنم ، اگرنه در گوشه ای از محفوظات ذهنی خودم سعی میکنم بخاطر بسپارمشون تا در موقعیت مناسب به سراغشون برم.

خب این کار فایده مهمی برام داره. اینکه میفهمم که اون موضوع چقدر وسعت داره و دارای چه ارتباطی با دیگر موضوعاتی هست که من اطلاعاتی دربارشون ندارم و مجهولات تاثیرگذار بیشتری درباره اون موضوع شناسایی کنم.

به همین خاطر ، یکی از چیزهایی که همیشه دوست داشتم و دارم اینه که بین قفسه های کتابفروشی و کتابخونه قدم بزنم و کتابهای مختلف و بردارم و عناوین فهرست ها و تاحدودی بخش هایی از کتاب رو گذرا مطالعه کنم. اونوقت میفهمم که چقدر نمیفهمم. بسیاری از جرقه های خلاقانه فکری در همین حین برای من ایجاد شده. اینکار شعفی درونی در من ایجاد میکنه که اگر موضوع کتاب نزدیک باشه به مسائلی که دارم روشون مطالعه و تحقیق میکنم حتماً اون کتاب رو میخرم. توجهی هم به حرف و حدیث بقیه افراد نمیکنم که قصد دارن منو از این کار منع کنن. چون اعتقاد دارم این نوع خرج کردن پول سرمایه گذاریه. سرمایه گذاری برای رشد و آگاهی بیشتر.( میدونم خیلی شعاری بود اما دوست داشتم بگم ) کتاب رو نباید به چشم یک کالای مصرفی دید ، بلکه کتاب یک منبع هست. منبعی که شما از اون ثروت ، آگاهی و دانش رو استخراج میکنید.

در انتها از ابتدای کتاب قوی سیاه نوشته نسیم طالب مطلبی تحت عنوان ناکتابخانه اومبرتو اکو نقل میکنم :

اومبرتو اکو نویسنده ، از اندک دانشمندانی است که علامه ، درونگر و تیزهوش اند. او که کتاب خانه شخصی اش سی هزار کتاب دارد ، بازدیدکنندگان را دو گروه می داند : یکی کسانی که با دیدن کتابخانه می گویند : وای ، جناب آقای پروفسور دکتر اکو ! چه کتاب خانه ای دارید ! چند جلد از این کتاب ها را خوانده اید ؟  و دیگری ( اقلیتی بس کوچک ) که میفهمند کتابخانه شخصی ابزار پژوهش است نه زائده ای برای ارضای حس خودنمایی . ارزش کتاب های خوانده شده بسی کم تر از ارزش کتاب های نخوانده است. کتاب خانه باید تا جایی که وضع مالی و وام مسکن ، و در حال حاضر بازار فشرده ملک ، اجازه می دهد پر از کتاب هایی باشد حاوی چیزهایی که نمی دانید. هرچه سن بالاتر می رود دانش ما بیش تر میشود و کتاب های بیشتری گرد می آیند ، و شمار فزاینده ای از کتاب های نخوانده در قفسه ها ، ما را با نگاهی تهدید آمیز می نگرند. در واقع هر چه بیش تر بدانید قفسه کتاب های ناخوانده بزرگتر میشود. اجازه دهید این قفسه را ناکتابخانه بنامیم.”

*قوی سیاه ، نسیم نیکلاس طالب ، ترجمه : محمد ابراهیم محجوب

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *