آینده پژوهی و شارلاتانیزم

پیشگویی

صحبت کردن درباره آینده از آن موضوعات جذابی است که بسیاری از افراد در تخصص های مختلف می توانند در آن صاحب نظر باشند. هر فرد بنا به تخصصی که دارد میتواند نسبت به آینده پیش بینی ای داشته باشد و با در نظر گرفتن درصد خطا نظرات خود را بیان کند و این چیز خوبی است. اگر چه آینده پژوهی فقط در پیش بینی حوزه های تخصصی خلاصه نمی شود اما افراد رویاپرداز و خلاق با تفکر آینده نگرانه خود آینده پژوهی را جذاب می کنند و راه را برای سطوح دیگر و تکنیک های تخصصی تر آینده پژوهی هموار می کنند. 

با این حال زمانی که در شبکه های اجتماعی دور دور می کنم و وقتم را به بطالت می گذرانم برخی از افراد را می بینم که می خواهند از آینده پژوهی صحبت کنند اما در واقع پیشگویی می کنند. روند کار این افراد اینطور است که در سخنرانی ها، پست ها، لایوها و هر جایی که مجالی برای اظهار نظر باشد اما رسمی نباشد(شفاهی یا حداکثر در اینستا یا توئیتر) به دفعات زیاد در مورد هر چیزی پیشبینی هایی انجام می دهند و بعد وقتی یکی از این پیشبینی ها به وقوع می پیوندد شروع به تبلیغ همان می کنند. در این بین انبوهی از پیش بینی هایی که نادرست بوده اصلاً دیده نمی شود و یحتمل کلاً حذف می شود. به نظرم مشکل در این مدل این نیست که تعداد پیش بینی های زیاد است بلکه ثبت نشدن و قابلیت ارزیابی نداشتن پیشبینی هاست که باعث می شود این مدل را به نوعی شارلاتانیزم در موضوع آینده پژوهی بدانم. 

اینجا باید حساب بعضی ها که با روش های غلط پیش بینی می کنند اما قصد اسم در کردن در سطح کلان ندارند و منافع اقتصادی و حزبی خاصی را هم دنبال نمی کنند را جدا کنم. عموماً هم کسی این مدل پیشبینی ها را جدی نمی گیرد. چون منفعتی برای حتی خود فرد هم ندارد. 

 به هر حال در هر موضوعی می توان افرادی را پیدا کرد که با روش های مکارانه سعی می کنند خود را مطرح کنند تا منافع شان تامین شود. در نوشته های قبلی هم درباره شارلاتانیزم نوشته بودم اگر علاقه مند بودید میتوانید آنها را (از اینجا) هم بخوانید و نظراتتان را بگویید.

روزمرگی

روزمرگی

فاصله زمانی انتشار پست هام توی وبلاگ خیلی طولانی شده و چندین بار مطالبی را در حال نوشتن بودم اما چون همزمان کاری پیش آمده رشته افکارم پاره شده و مطلب نیمه کاره مانده و در وبلاگ نزاشتم. آنقدر درگیر روزمرگی شدم که اصلاً حساب کتاب اینکه چه زمانی از انتشار آخرین پستم گذشته را به خاطر نمی آورم و به گمان اینکه زمان زیادی نگذشته مطلبی هم آماده نمی کنم. اما ایبار با نوشتن از همین مشکل میخواهم حداقل یک غبار روبی از این فضا بکنم.

وقتی می خواستم وبلاگ و وبسایت مسیر آینده را بزنم، بدون برنامه ریزی نبود اما کارها آنطوری که دلم میخواست پیش نرفت. اما چون کلاً من کارها را خیلی با صبر و حوصله پیش می برم (البته دیگران ممکنه عبارت دیگه ای را بکار ببرن :)) ، برای این موضوع هم به دنبال سریع کار کردن نبودم. تا زمانی که احساس کردم که برای نگه داشت این فضا باید هزینه هایی انجام داد که در مقابل ما به ازایی ندارد و همین کار حداقلی ای که انجام میدهم را می توان در فضا های ارزان تر و بی دردسر تری انجام داد. به همین دلیل در این اواخر چند بار به سرم زد که نقل مکان کنم به جایی دیگر که شاید هم در هزینه ها صرفه جویی کرده باشم و هم شاید تعامل بیشتر با دیگران داشته باشم. برای وبسایت مسیر آینده هم آن انگیزه های اولیه را در خودم احساس نمی کردم چون درآمدم از جای دیگری تامین می شد و مسیر آینده تنها بار اضافی ای بود که بر دوشم احساس می کردم. فشار کاری در سال گذشته هم مزید بر علت شد که انرژی خودم را بر روی کارم متمرکز کنم. 

مورد دیگر مسئله گسترش و افزایش تعداد اعضای خانواده بود که با موفقیت انجام شد و قطعاً این کار هم انرژی بر ، زمان بر و هزینه بر هست اما از نتیجه آن راضی هستم و پروژه با موفقیت به پایان رسید. 

از معضلات گرانی، تورم، احتمالات برخورد نظامی ایران و آمریکا، کرونا و …. نیز بگذریم. 

حتما تا حالا متوجه شدین که تمام نوشته های بالا توجیهاتی برای به تاخیر انداختن کار هایی بوده که باید انجام میدادم و ندادم. بریان تریسی کتابی دارد به نام بهانه ممنوع. باید این کتاب را در سر لیست کتابهایی که باید خوانده شود قرار دهم. شاید فرجی بشود. مطمئناً اگر تغییر مثبتی در روند کاریم صورت گرفت، اینجا و در این وبلاگ آن را خواهم نوشت وگرنه هیچ کس نه این نوشته و توجیهات من را می خواند و نه دلایل شکست چیزی که وجود ندارد.

چشم بستن بر روی بحران های بالقوه

بحران - نظریه فاجعه

بحران هایی است که همه می ترسند از آن حرف بزنند و جزء مگوها است. علل مختلفی هم برای این قضیه وجود دارد. شاید اصلی ترین آن برخورد قهرآمیز قدرت های غالب تصمیم گیر است که عامل تاثیرگذار اصلی در حل و فصل این بحران ها هستند.

من تجربه این اتفاق را در مقیاس کوچک و کسب و کاری داشته ام. سالها قبل بحران هایی در شرکت خانوادگی ای که جمعی در آن زی نفع بودیم پیش بینی میشد. بارها سعی کردم به گونه ای به این بحران ها اشاره کنم اما به دلیل ترس از سوء برداشت، عدم توجه و برخورد قهر آمیز هیچگاه کاملاً شفاف و جدی به این موضوع در آن زمان نپرداختم. البته آن زمان کاری به غیر از این هم نمی شد کرد، چون گوشی بدهکار نبود و کسی مسائل را جدی نمی گرفت و غیر از اینکه تهمت خراب کردن روابط و شرایط به ظاهر خوب به آدم بچسبد بعید می دانم اتفاق دیگری می افتاد. به هر حال این موضوع را از آن جهت عنوان کردم که وجه تشابه زیادی بین تجربه خودم در مقیاس کوچک و اتفاقی که در مقیاس های بزرگتر چه ملی و چه جهانی می بینم وجود دارد. 

مشکلاتی امروز وجود دارند که هنوز به بحران نرسیده اند و بعضی هم در مدخل ورود به بحران هستند و ما نمی دانیم آیا فرصت کافی برای حل و فصل این بحران ها خواهیم داشت یا نه. این مشکلات و بحران ها خطرات بالقوه بزرگی برای کشور هستند و همه متفق القول قبول دارند که اینها مسائل بسیار جدی هستند اما کسی کار نمی کند و نمی خواهد هزینه آن را بپردازد و تنها کاری که می کنند چشم بستن بر روی بحران های بالقوه است.

صاحبان قدرت اصلاً نظر صاحب نظران و کارشناسان را تا زمان وقوع بحران مورد توجه قرار نمی دهند و با روش های مختلف جلوی صداهای اندکی هم که وجود دارند را می گیرد. در بعضی موارد و بهترین حالت فقط تایید می کنند اما هیچ کار مفید و اقدام کاربردی ای انجام نمی گیرد. چرا؟ چون هزینه بر است. چون شرایط مناسب کنونی را بر شرایط مناسب آینده ترجیح می دهند. حال آنکه رنج ها، مشکلات کوچک و بالقوه امروز جمع می شود و چند برابر آن به صورت تصاعدی در آینده به سرمان می آید. در مطلبی به این قضیه در زندگی شخصی و ارتباط آن با تئوری فاجعه پرداختم. تئوری ای که به وسیله ریاضیات سعی در تبیین این مسئله دارد.

امروز مشکلات ژئوپلتیک، زیست محیطی و فرهنگی اجتماعی ای بالقوه ای در سطح کلان وجود دارد که هر کدام از آنها برای ایجاد یک بحران بزرگ و جدی کافیست و ترکیب و سینرژی آنها با هم می تواند اتفاقی را رقم بزند که در کابوس هایمان هم نمی بینیم. شاید بگویید که این نگاه بسیار بدبینانه و اغراق آمیز است ولی همین نوع نگاه در آینده پژوهی میتواند یکی از سناریو های پیش رو باشد که برای مقابله با آن باید اندیشید و در اینباره صحبت، مطالعه، برنامه ریزی و اقدام کرد. 

 

 

فدراسیون جهانی آینده پژوهی

فدراسیون جهانی آینده پژوهی

در این نوشته می خواهم در چند خط به معرفی فدراسیون جهانی آینده پژوهی بپردازم. فدراسیون جهانی آینده پژوهی در سال 1973 توسط گروهی آینده پژوه از نقاط مختلف جهان در پاریس تاسیس شد. تفاوت این فدراسیون با انجمن جهانی آینده در همین است که تاکید زیادی بر بکارگیری آینده پژوهان و متفکران آینده از نقاط مختلف جهان دارد. این سازمان یکی از سازمان های مشاور یونسکو نیز هست.

ادامه خواندن “فدراسیون جهانی آینده پژوهی”

جرأت ارائه خلاقیت

ترس از خلاقیت

تفکر خلاق در تنهایی یک چیزه ولی جرأت ارائه خلاقیت در جمع های بزرگتر چیز دیگه. گاهی ما در تنهایی هامون آدم های خلاقی هستیم اما همین که بخواهیم اون خلاقیت رو در گروهی بزرگتر اجرا کنیم یا به اشتراک بزاریم انگار چشمه الهامات خلاقانه ما خشک میشه.

این موقعیت دقیقاً جایی هست که قراره ما متفاوت باشیم و یک عمل خلاقانه این کار و برای ما انجام میده. شاید ما در کاری هستیم که اونقدر رقابت در اون زیاده که نیازمند شدید یک کار خلاقانه هستیم تا بتونیم خودمون رو از رقبا متمایز کنیم. وقتی در تنهایی خودمون فکر می کنیم ایده های قشنگی هست که از در و دیوار میباره اما وقتی پای عمل میاد وسط اون هم در یک مقیاس بزرگ تر باز هم همون چارچوب های خشک قدیمی رو پی می گیریم.

خلاقیت در تنهایی راحته. در جمع دوستان کمی سخت میشه. شاید مورد تمسخر دوستانه قرار بگیری. در مرحله بالاتر که ممکنه کسب و کار باشه علاوه بر نگاه انتقادی دیگران ریسک مالی هم داره و در مقیاس اجتماعات بزرگ همه چیزهایی که شاید با اهمیته مورد هجمه قرار میگیره.

ترس از قضاوت باعث نرفتن به سمت ایده ها و کارهای خلاقانه میشه. هر چقدر ما در تنهایی خودمون خلاقیم باید بدون ترس از فکری که دیگران درباره ما میکنن در جمع نیز بروز بدیم و از انتقادات و در بدترین حالت حتی از تخریب ها برای بهبود عملکرد استفاده کنیم.

چپ، راست، بالا، پایین : فاشیست

یادم میاد زمانی در قسمت پروفایل کاربری شبکه اجتماعی کلوب گزینه ای وجود داشت که علاقه سیاسی و ایدئولوژیک خودت را با کلمات چپ، راست، بالا، پایین انتخاب می کردی. هر جهت نشان دهنده جهت فکری و علاقه سیاسی بود. امروز میخواهم به چیزی گیر بدهم که شاید نتوانم شفاف آن را بیان کنم و اصلاً هدف و فکر عمیقی پشتش نیست اما چون ذهنم درگیر بود گفتم این گیر را با شما در میان بگذارم.
از علاقه و جهت فکری و سیاسی و ارتباط آن با واقعیت رفتار آدم ها می خواهم بگویم. علایق سیاسی ای که به نظر من با توجه به رفتاری که هر یک از طرفداران آن دیدگاه انجام می دهند بیشتر مانور قدرت و عقده گشایی به نظر می رسد. اگر دیروز افراد عقاید خود را فریاد می زدند و در راستای آن افکار حرکت می کردند و جان می دادند اما امروز رسانه ها و به خصوص شبکه های اجتماعی جایگاهی شده که افراد با این عقاید شوآف کنند. شاید چون خودشان به ماهیت آن عقاید پی برده اند و عقاید دستاویزی شده اند برای نمایش بیشتر و جوری دیگر تر خود.
تناقض را می توان در رفتار چپ هایی که زندگی در کشورهای سرمایه داری را به زندگی در کشورهای کمونیستی ترجیح داده اند یا در کافه های بالای شهر از قشر کارگر و مستضعف طرفداری می کنند و راست هایی که آزادی بیان چپ ها و مذهبیون را تاب نمی آورند و مذهبیونی که برای هر رفتاری توجیهی در آستین دارند دید.
عقاید در اینجا فقط یک پوشش است. فقط یک اسم است. هیچ ماهیت و معنایی ندارد. در واقع این افراد نامتفکران و نامعتقدانی هستند که هر کاری که دوست دارند انجام میدهند و باور دارند و یا شاید دوست دارند باور داشته باشند که در یک جبهه فکری که به نظر آنها حرف های خوب و مقبولی دارد قرار گرفته اند.
افراد فوق تا زمانی که به فکر انسانها و ارزشهای جهان شمول انسانی نباشند و و شأن انسانی را بر بقیه چیزها محترم ندانند، فقط بازیگرانی هستند که ماسک های دروغین را بر چهره می زنند. من خوبم و میتوانم توده مردم را فریب دهم چون لق لقه زبانم کلمه عدالت است و طرفدار عدالت اجتماعی بین طبقات مختلف اجتماع هستم. من خوبم چون می گویم همه انسان ها آزاد به دنیا می آیند و کسی حق ندارد به خاطر منافع خودش مانع آزادی دیگران شود. من خوبم چون مردم را به سمت خداوندی که سرچشمه همه خوبیهاست هدایت می کنم.
تمام این نمایش ها نوعی توجیه است برای کاری که دوست دارند انجام دهند ولی با تم هایی که به نظرشان زیباتر است. ما با نوعی ادبیات فاشیستی مواجه هستیم. یکی از ویژگی های تفکر فاشیستی ایدئولوژی توجیهی آن است. البته آن ایدئولوژی ساخته و پرداخته می شود اما اینها از همان پوشش قبلی ها در راستای مقصود خودشان استفاده می کنند.
خلاصه کلام آنکه ما در زمانه ای هستیم که نه لیبرالمان لیبرال است، نه سوسیالیستمان سوسیالیست و نه مذهبی مان مذهبی. همه فکر می کنند در مسیری قرار دارند اما واقعیت اینست که همه در مسیر خودشان هستند. واژه تمایل داشتن درباره مسائل بالا واژه بهتریست. البته همین تناقض در سطوح بالاتر یعنی در رفتار گروه های اجتماعی و دولت های مختلف طرفدار هر گرایش فکری و سیاسی ای مشاهده کردم.
اگر زمانی وقت داشتم با فکر و مطالعه بیشتر به این موضوع کامل می پردازم و تا آن زمان این حرفهایم از جنس حرفهای بی سر و ته کوچه بازاری است و شاید بعداً نظرم عوض شد.

ایستادگی بدون خشونت یعنی توانمندی

حق ما در برخی از موقعیت ها پایمال می شود. روزانه در هنگام رانندگی، ایستادن در صف های طولانی، اداره جات، مسائل خانوادگی و بعضی از مواقع دیگر مجبور می شویم که از خودمان دفاع کنیم و حق خود را بگیریم. ادامه خواندن “ایستادگی بدون خشونت یعنی توانمندی”

امید، یک واژه با دو ادراک

امید - Photo by Cherry Laithang on Unsplash

چند وقت پیش وقتی که مطلب آینده پژوهی و امید را نوشتم نسبت به مسئله امید خیلی امیدوارانه نگاه می کردم. اما بعدتر با کمی مطالعه و تفکر راجب این مسئله دیدم امید هم می تواند در بعضی مواقع مضر باشد. بسته به تعریفی یا بهتر بگویم ادراکی که ما از این واژه داریم. شاید بهتر می شد که برای مفاهیم مدنظرم واژه های متفاوت و جداگانه ای پیدا می کردم اما چنین واژه ای یا نیست یا من از آن آگاه نیستم. ادامه خواندن “امید، یک واژه با دو ادراک”